• شنبه تا چهارشنبه عصرها
  • تلفن نوبت دهی ۰۴۱-۳۵۵۳۳۴۸۵ ، ۰۴۱-۳۳۲۰۴۸۱۸
  • ایمیل dr.abdollahifard@gmail.com

«تبلور جهان بینی سهراب ، در اشعار او»قسمت ۵

  • «تبلور جهان بینی سهراب ، در اشعار او»قسمت ۵

    «تبلور جهان بینی سهراب ، در اشعار او»قسمت ۵

«تبلور جهان بینی سهراب ، در اشعار او»قسمت ۵

🍀
«تبلور جهان بینی سهراب ، در اشعار او»قسمت ۵
(داريوش عبدالهى فرد)
🍀
از رویش هندسی (سیمان ، آهن و سنگ ) دلگیر ؛
و مأنوس طبیعت است
هم نشین گل است وباغچه
و هم پرواز پرنده …
چشم هایش را عاشقانه به زمین خیره می کند و
مجذوب باغچه می شود و
زاغچه ی سر یک مزرعه را جدی می گیرد
🍀
در نقاشی هایش نیز با طبیعت سخن ها دارد
همدم و هم صحبتش بیشتر طبیعت و پرنده ها هستند
🍀
در تنهایی هایش و در غربت -در شهر نا پرنده و نا درخت-
به شنیدن یک چهارم قار قار کلاغ نیز قانع است
🍀
آواز میوه ها را می شنود
چشمانش بیکرانه ی چشمه را می نوشد
🍀
تا اناری ترکی بر می دارد
دستش فواره خواهش می شود
🍀
تپش پنجره، قلبش را به تپش وا می دارد
و با آن وضو می گیرد.
نمازش را وقتی می خواند
که اذانش را باد گفته باشد
«سرِ گلدسته ی سرو».
🍀
در نمازش جریانی از طیف ونور برقرار است
🍀
در دلش چیزی هست
مثل یک بیشه نور،
مثل خواب دم صبح
آن چنان بی تاب است
که دلش می خواهد
بدود تا ته دشت،
برود تا سر کوه
دور ها آوایی ،
او را می خواند.
🍀
دل تهی کرده از هر آرزوی مروارید
و دلتنگ از این که «در این بیشه ی عشق
کسی نیست
قهرمانان را بیدار کند!»
از ین خاک غریب دور می شود
🍀
نه به آبی دریا
و نه به دریا پریان
دل می بندد!
🍀
پشت دریاها شهری می شناسد
که خاکِ آن موسیقیِ احساسِ او را می شنود
و در آن شهر پنجره ها رو به تجلی باز است
🍀
قایقی می سازد و می رود،
به شهری که در آن…
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است!
🍀

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها