خسته ام از دعوت باغ بهشت

خسته ام از دعوت باغ بهشت

(داريوش عبدالهى فرد)
🍎
خسته ام از دعوت باغ بهشت!
كيست كه اين وحشت دوزخ نوشت؟
🍎
اين همه دلال بهشتى ، چراست؟
اين همه تزوير، سرشتى ، چراست؟
🍎
در همه حالم تويى اى “مهربان”
خسته ام از، اين غم و درد نهان
🍎
صورت و ديدار توام آرزوست
خود بنما اى كه تو هستى نخست
🍎
يار تويى ، اى همه آمال من
اى به فدايت، همه اموال من
🍎
پرده بنه تا نگرم روى تو
پاى پياده بدوم كوى تو
🍎
ساكن كوى تو شوم صبح و شب
تا كه بيفتم من از اين تاب و تب
🍎
هر طرفى چشم به دنبال توست
در همه جا در پى رخسار توست
🍎
نور شدى كور شدم بى نصيب
جلوه نمودى و ندارم شكيب
🍎
غرق شدم ، غرق در آغوش تو
مست شدم مست ، و مدهوش تو
🍎
عشق نگو، زلزله در جان و دل
غرقه شدم در تو به اين آب و گل
🍎
هر طرفى مى نگرم روى دوست
در همه جا جلوه ى رخسار اوست
🍎