گاه آرزوهای ما چه ساده اند
گاه آرزوهای ما چه ساده اند
(ازداریوش عبدالهی فرد)
۹۸/۱۲/۱۷
(ازداریوش عبدالهی فرد)
۹۸/۱۲/۱۷
این زمستان را ندیده می گیرم
هیچ گاه فصل بهار
از قلم نمی افتد
فردا بهار می رسد
باز هم ترنم باران بهاری می آید
و پرنده ها آواز عشق سر می دهند
حس نشاط بر می گردد
و باز آن خنده های بی غل و غش
بر گونه ها و لب هایمان
خواهد نشست
و تو را در باغ پرشکوفه
به آغوش خواهم کشید
تلخی این روزها را
به فراموشی خواهم سپرد
اما هرگز از یاد نخواهم برد
که گاهی انسان
دلش برای بوسیدن و بوییدن یک عزیز
یک ذره می شود
“باید قدر فرصت ها را دانست”
حضور بی تنش بر سرِ کار،
مهمانی رفتن و جشن گرفتن
سفر رفتن با یک تصمیم ناگهانی
گاه به آرزو بدل می شود
گاهی باید از خواب غفلت بیرون زد و
داشته ها را شمرد
تنفس از یک هوای پاک و بدون ماسک
بی خیال پرسه زدن در کوچه و خیابان
فشردن گرم دست یک دوست
و فشردن سینه ی
یک انسان دوست داشتنی را
چه بی خبر داشته ایم؟! .
«گاه آرزوهای ما چه ساده اند!»